- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای نـور حق امـام دهـم مالـک الرّقـاب شرمنـده پیـش مهـر رخـت نـور آفـتاب ای یـادگـار نُـه خـلـف خــاتــم الــرُّسُـل وی جـانـشـین هـشـت وصیِّ ابـوتـراب حق بسته هفـت باب جهـنم ز راه لطف بر روی دوستان تو از شیخ تا به شاب پیوسته انس و جن و ملک با تمام خلق از شش جهت شوند ز فیض تو کامیاب شـاهـا تـوئـی امــام هــدی مـنــبـع نــقـا غـوث وری و طـود نهی محـیی کـتاب نور مُبین و رمز متـین کهـف مُذنـبـیـن حصن حصین و خسرو دین هادی صواب در وادی ضـلالـت و حـیـرت نـمیفـتـد هر کس که از هـدایت تو کرد اکـتساب مشمول لطف و مرحمتت گر کسی نشد هـرگـز ره نـجـات نـیـابد ز هـیـچ بـاب لکن بسی دریـغ که از خـصم بد شـعار شد ظلمها به ساحت قـدس تو بیحساب دادَت خـرابه جـا مـتـوکـل چو از عـناد در حیرتم که از چه نشد این جهان خراب؟ هوش از سرم رود چو کنم یاد آن شبی کان مست خواستت بسوی مجلس شراب دون پروری دهر همین بس که خصم دون باشد سـوار اسب و پـیاده تو در رکـاب آخر ز زهر معتز دون چون شدی شهید قـلب بـتول جـدّهات از غـصه شد کباب شاها عـنایتی به «مروج» نـما ز لطف تا روز رستخـیـز شـود ایمن از عـذاب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
زهر، با جانِ تو آمیخت، توانت را کاست دودِ آه از جگر حضرت زهرا برخاست بیسبب نیست که حال دلتان طوفانیست ابرِ چشمِ پدر و مـادرتان بـاران زاست حـرمت چـون حـرم کـربـبـلا غـم دارد سـامـرا کـربـبـلا، کـربـبـلا سـامـرّاست رنگ رخـسار تو با خود خـبری آورده شوقِ پرواز تو در چهرۀ زردت پیداست مثل اجـداد خودت زهـر به جـانت افتاد رسمِ مسـموم شدن بین شما پا برجاست در اهانت به شما دشمنتان بیباک است در جسارت به شما دشمنتان بیپرواست میکـشیدند و تو را مثل عـلی میبردند چقَدَر داغت از این حـیث شبیهِ باباست پیش چشمت ز جفا قـبر تو را میکندند تا قیامت بخدا گریه بر این غصۀ رواست یـاد سـادات بـه ویــرانـۀ شــام افـتـادی خاک ویرانه مگر درخورِ ناموس خداست دخـتـر شـاه کجـا گـوشۀ ویـرانه کـجـا؟ فاطمه گریه کُنِ تک تکِ این مرثیههاست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
باز هـم عـشقـت مرا یـاد خـدا انداخته شور شـیـریـنی به ذکـر ربـنّـا انداخته یَا مَن اَرجُـوهُ لِکُـلّ خَـیر، ما را باز هم یـاد الـطـاف تو در مـاه خـدا انداخـتـه ای امـام عـزّت و آزادگی، مـهـر شما طـوق گـل بر گـردن اهل ولا انداخـته ای ولی الله اعـظـم در دل ما، مهـرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری از اعجاز تو در پیش چشم منکران شیـر را از پرده در پـای شما انداخته با چنین اعجاز باید در مقام تو نوشت هادی دین بهتر از موسی عصا انداخته رفـتن تو در مـیان برکۀ شـیران، مرا یـاد گـودال مــنـای کــربــلا انـداخـتـه بُردنت در محـفـل آلـودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تـشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب و دندان و چوب خیزران عـمـۀ مـظـلـومهات را از نـوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که بر جان شما زهـر جـفا انداخته چون وفایی در عزای تو زبس نالیدهام پنجۀ بغـضی مرا هم از صدا انداخته
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
غمی محاصره کرده است روح انسان را بنـاست تا که بگـیـرد از آدمی جان را دروغ سـرخِ حـسد روی جـامۀ یوسف گرفته سوی دو تا چشم پیـر کنعـان را امـام جـامـعـۀ وحـی، حـضـرت هـادی چگـونـه تـاب بـیـارد هـوای زنـدان را قـفـس نـشـیـن شـده اما شـنـیـدهاند همه نـوای روح فــزای خــدای عـرفـان را مرام منکر زهرا و مرتضی این است به تیغ و زهـر جـفا میکـشد امامان را چه زهر دشنه تباری که در وجود امام دریده عمق جگر را، بریـده شریان را جگر که تفته شود تشنه میشود انسان به جرعهای بچشان آن لبان عطشان را حسـین فـاطـمه مهـمان کـوفه بود ولی نـگـه نـداشـتـهانـد احـتـرام مـهـمـان را به جای آب، به لبهاش سنگ میزد خصم و عـمّه جان شـما دیـد سنگ بـاران را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دلم گـرفـته که مـرغ هـوایـتـان باشم هـــوایـی نَــفَــس ربّــنـایـتــان بـاشـم اگرچه دورم از آستان تو، ولی خواهم دوبـاره هـمـدم شـال عـزایـتان باشـم تـمام جـامـعه را خواندم و نـفـهـمیدم بـیا و حـق بـده مـحـو دعـایـتان باشم خدا کند که تو دست مرا بگیری باز خدا کند که فـقـط؛ من گـدایـتان باشم چه میشود که به رسم مدافعان حرم فـدای غربت صحن و سرایتان باشم دعـا کـنـید لـیـاقـت خـدا به مـا بدهـد شب شـهـادتـتـان سـامـرایـتـان باشـم کـبـوتـر دل من جـلـد بـامـتـان باشـد هـمـیـشه پـیـرو نـور کـلامـتان باشـد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
سر ما محـفلِ سودایِ علیالنقی است جانِ ما نـذرِ قـدمهایِ عـلیالنقی است دلِ ما غـرقِ تـمـنایِ علیالنـقی است دین مان چیست تولایِ علیالنقی است ما که از روزِ ازل عاشق و خاطر خواهیم زیـرِ دیـنِ کَــرَمِ هــادیِ آلُ الـلــهـیــم از هدایتگریاش، اهلِ هدایت شدهایم لطفِ او بوده که اینقدر عنایت شدهایم خار راهش شده و صاحبِ عزّت شدهام کاسه لـیسانِ سرِ خوانِ ولایت شدهایم عشقِ ما بر پسرِ فاطمه مادرزادیست هرچه داریم از الطافِ امام هادیست پسرِ حضرت جودی و سراپایت لطف میچکد از عرق چهرۀ زیبایت لطف ما که دیدیم فقط از یدِ طولایت لطف گشته صادر همۀ عمر ز لبهایت لطف جامعه با جملاتِ تو عَجب شیرین است حرفهایِ تو همه مثل رُطب شیرین است در غم دوریِ خود از حرمت میسوزیم سوم ماهِ رجب شد ز غمت میسوزیم با نفسهایِ تو از باز دمت میسوزیم پا برهنه مرو مثل قـدمت میسـوزیم پابرهنه شدی و موی پـریشان کردی یـادِ دردانـۀ ســالارِ شـهـیـدان کـردی میدواندن تو را از پی مرکب، ای وای داغ میخورد به قلبِ تو مرتب، ای وای پا برهنه وسط کوچه معذب، ای وای چقدر سوخت دلت از غم زینب، ای وای گرچه در بـزم شـرابِ مـتوکل رفـتی شکر زیرا به سلامت سویِ منزل رفتی سـیـنۀ سـوخـتـۀ سـیـنهزنت شـد پـاره جگـرِ مـادرت از سوخـتـنت شد پاره از درون آه، تــمـام بـدنـت شـد پــاره چون کـشیدن تو را پیـرهنت شد پاره پیرُهَن چاک زدم تا حـسنی زار زنم هـمرهات بر بـدنِ بیکـفـنی زار زنـم تنِ صـد پـارۀ جـدت به زمـین افتاد و وسـطِ گـودیِ گـودال ز زین افـتـاد و از رکـابِ شـه افـلاک نـگـین افـتاد و شمر زد قهقه در دشت طنین افـتاد و نیـزهها کُـشـتۀ خونـین بدنی را بردن از تـن بیسـرِ او پـیـرهـنی را بـردن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای قـبـلـه گـاه اهـل ولا سـامـرای تـو بـالاتـرین عـبـادت شـیـعـه ولای تــو هم نـور داده بر هـمه درس هـدایتـت هم رهنمای ماست سراج الـهـدای تو آئـیــنـۀ رســول خـــدایـی و دیــدهانـد روی خـدا بـه رویِ محمـد نمـای تـو بیـگـانه با خـداست به حـقّ خـدا قسـم آنکو در این جـهـان نـبود آشـنای تـو نزدیک تر ز جان مـنی ای عزیز دل هرچنـد دورم از حرم بـا صـفای تـو وقـتی قـدم به برکۀ شـیـران گذاشـتی صورت گذاشت شیر درنده به پای تو دستی ز دل برآر و دعا کن به جان ما ای جان گرفـته جانِ دعا با دعای تو حتی اگر به گـرد حـرم آورم طـواف باشد دلم به جانب صحن و سرای تو بیمار کن مرا که شـفـا یـابم از دمـت ای چشم صد مسیح به دارالشـفای تو کـوری، به از نـدیـدن روی خـدا نـمـا لالی، به از نـگـفـتن مـدح ثـنـای تــو بـالاتری از ایـن کـه بگـویـنـد سـیدی بـاشـد هـزار حـاتــم طـایی گـدای تـو ای از ازل بـه عـالـم و آدم امـامـتـت مـا را گـدای سـامره کن از کرامتـت آیـا شـود کـنــار ضــریح مـطـهــرت یک صبحگاه جامعه خوانم به محضرت بگشای لب که خوانده و دیدند جامعه نـور است نـور، نـور کـلام مـنـوّرت تنها وحوشِ برکه نگـشـتند بر تو رام گردد به یک اشاره دو عالم مسخرّت آئـیـنـۀ امـام رضــایی خــدا گواســت دیـدنـد و گـفـتـهانـد رضای مکـرّرت وقتی که با سـپاه تو گردید رو به رو میخواسـت جان دهد متوکـل برابرت بر وصل حور و بادۀ جنّت چه حاجتش آن کو شرابِ نـور بنوشد ز ساغـرت تو کعبۀ دل اَستی و دل سامرای توست سوگند میخورم به تو و جد و مادرت تو آفـتـاب حُـسنی و آئـیـنـهات حَـسن تو بحر بیکرانی و مهدی است گوهرت ای چارمین علی دهمـین حجّـت خـدا ای کردگـار عـزّو جـل مدح گسـترت راهم بده که از دل و جان میزنم صدات در بـاز کـن که آمـدهام بـاز در بـرت هر جا به جای جای جهان پا نهـادهام دیـدم به صحـن سـامـرهات ایسـتادهام ای سُرِّ من رآیِ تو را عـطـر کـربلا سرداب و صحن و تربت پاک تو با صفا دشمن تو را به جانب بزم شراب برد قـرآن کجـا، شـراب کجا و شـما کجـا جام شراب کرد تعارف به حضـرتت بـاالله تـو را نـبـود چـنـیـن نـاروا روا آن کافری که کرد جسارت به فاطمه پامـال کرد از ره کـین حرمت تـو را یک عمر بود و بود غذای تو خون دل دیگر بـرای قتـل تـو زهـر سـتم چرا زد شـعله بر دلـت مـتوکـل هـزار بار کـان بی حیا به مادر تو گـفـت ناسـزا ای زادۀ حسـیـن بـگـو بـا کـدام جـرم نگـذاشت تا کنی سفری سـوی کـربلا هـر کس که بود زائـر جـد غریب تو میشد به خـنجـر مـتوکل سـرش جدا هر چند پاره شد جگرت از شرار زهر راحت شدی از آن همه اندوه و ابـتلا میـثم بـه بوسـتان جـنـان نـاز می کنـد یک شب اگر که راه دهندم به سامرا هر جا به جای جای جهان پا نهـادهام دیـدم به صحـن سـامـرهات ایسـتادهام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
میچکد آب عطش از جامۀ تـبـدار تو رو به زهرکج مدار افتاده کار و بار تو مانده دریـا سائل نهر لب خـشکـیدهات صد بیابان گریه دارد صورت گلنار تو یوسـفـانه بین چـاهی و نـمیداند کسی سکّه جز غربت ندارد گرمی بازار تو قطرهای مرداب لغوی رو به اقیانوس گفت او نفهمیده که باران هست جانبدار تو صفحۀ آئینهات از صورت نیلی پُراست روضه میخواند کسی پشت نگاه تار تو شأن نعـلـین شما مـخـروبۀ دنـیـا نـبود خـم شده زیـر مصیبت شانۀ دیـوار تو آیۀ تطهیر را اصلا چه کاری با شراب گرچه تعارف برنمیدارد به جز آزار تو تو امامت میکـنی حـتی برای شیـرها نقش های مرده هم گـفتند ما هم یار تو آسمانی و کفنها روی دوشت میبرند گریه میریزد زمین پشت سر دستار تو بعد تو خورشید هم چاک گریبان پاره کرد ذرّه ها ماندند مـاتم خـوان روزگار تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
هـزار شُکـر که بُـردیـم نـامِ هـادی را هـزار شُکـر که داریـم امامِ هـادی را هزار شُکر که دارد در این زمـانۀ پست لبـاسِ مـشـکـیِ مـا احـتـرامِ هـادی را سـلامِ مــا بـرسـانـیـد ای کـبــوتـرهــا که بـشـنـویم عـلـیک الـسلامِ هادی را چـقدر جلوه به جبـریل میرسد وقـتی خـطاب میکـنـد: آقـا، غـلامِ هـادی را بیا رویم که جـز سامـرا پـناهی نیست نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست بر آستان تو مـژگانِ ما که عادت کرد به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت کسی که رفت به این روضهها عبادت کرد همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند سبوی خویش پُر از چشمۀ سعادت کرد بـرای عـمـۀ سـادات در قـفـس رفـتـی و شیر عرض اردت به این سیادت کرد پـسر فـراقِ پـدر را چگـونه چاره کند روا بود که گـریـبـان امـام پـاره کـنـد تو را زِ خـانـۀ خـود با عـذاب آوردند تو را به گـوشـهای اما خـراب آوردند به روی خاک نشستی و شام را دیدی که عـمـههای تو را با طـنـاب آوردند یـتـیـمهـای گـرسـنـه به بند زنجـیـر و رسـیـد وقـتِ طـعـام و کـبـاب آوردنـد من از امام زمان شرم دارم از این خط که پیـشِ چـشمِ شما هم شـراب آوردند شراب بود ولی بر سـرت سنان نزدند به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
شکسته روضهات دل مقلب القلوب را گرفته رنگ چهرۀ تو حالت غروب را شکوه غربتت، شراره زد به قلب کائنات گریست دجله و فرات، گریست اهدنا الصراط عـزا گرفـتهاند پـای روضۀ تـو سالها برای سـر سلامتی به جـد تو غـزالها فـرازهای جامـعـه کـبـیره سوگـوار تو ببین سجـیة الکرم شده است بیقرار تو گمان کنم که فاطمه کنار تو نشسته است زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است فدای روی زرد تو، وجود غرق درد تو چـقدر آه میکـشد، کـنار جسم سرد تو زمان رنج وغصۀ تو خاتمه گرفته است چقدر روضۀ تو بوی فاطمه گرفته است دوشنبه بود لحـظۀ هجوم زهر برجگر دوشنبه بود و کوچهها، دوشنبه بود و میخ در دوشنبه قاتلت شده، دوشنبه بود خانه سوخت مغیره که نداشت شرم، قلاف و تازیانه سوخت مـصیـبتت دم مـرا به سمت آه میبـرد به پشت مرکبی تورا پـیاده راه میبرد تو را چگونه دست بسته باطناب میبرند؟ تو کوثری تورا به مجلس شراب میبرند؟ چقدر زخم خوردهای، شبیه جُبّۀ حسین کـشانـدهای مرا دوباره زیر قـبۀ حسین هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست میان مقتلت سخن ز کودک رباب نیست هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد کنار پیکر تو گـریه بود و هـلهـله نبود میان مقـتل تو نام شمر و حـرمله نبود به صحن سینۀ تو چکمۀ سنان نمیرسد به پای بوسی لب تو خیزران نمی رسد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
روضهات را چه بخوانیم چه نه غم داریم پشت هر واژه و هر قـافـیه مـاتم داریم شاعر سوگ علی بن محمد چه کم است مثل مـداح که در مجـلـس تو کـم داریم همۀ شهر به داغ تو علم بر دوش است شکر لله که هـنوز این همه پرچـم داریم زخم شمشیر عمیق است نه آنقدر که ما این همه زخم عـمیق از سـتم سـم داریم آه شش گوشه نشین! مثل حسینی چقدر بی جهت نیست که احساس محرم داریم به اَبی اَنت و اُمی ... بخدا کـافی نیست به موالاتکم ای عشق! که جان هم داریم نفس جامعهات بود که در مجلس اشک دم بـه مـا داد غـمـت را و دمـادم داریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
مـن گـدای آسـتـان بــوس امـام هــادیـم منصب شاهانه دارم چون غـلام هادیم نام نیکویش نـقیّ و کـنـیۀ او بوالحسن روح کوثر او بود من مست جام هادیم نـوگـل باغ سـمـانـه در زمـانـه نامدار والـه اجـلال و مـفــتـون مـقـام هـادیـم عشق می ورزند بر او شیعیان اهلبیت من فـدای عـاشـقـان حـق مـرام هـادیم اوست باب عسکری پور تقی سبط رضا خاکـسـار درگـه ذوالاحـتــرام هــادیـم از چهل بیش است و از پنجاه کم او را حیات خونجـگـر از حـسرت و آه مدام هادیم مولدش شهر حجاز و مدفنش در سامره دست ما کوتاه و محروم از سلام هادیم کرد مسمومش عدو در سوّم ماه رجب داغـدار از دل چو لعـل نـیـلـفـام هادیم ای کلامی بشنو از دلبند او صاحب زمان با فـغـان گـوید به فـکـر انـتـقـام هادیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
دخـیـل بـسـتهام امشب پَـرِ عـبـایت را مگـر نگـاه کـنـی حـال این گـدایت را ز من زُراره بساز ای امـامِ خـوبـیها خـدا به دست تو داده فـقـط هـدایت را دعـای من که به جـایی نـمیرسـد آقـا هـمیشه خـواستهام از خـدا دعـایت را دعای جامعه خواندی، و خواندم و دیدم فـکـنـده بـر سـرِ من سـایـۀ لـوایـت را دلم هوای تو کرده است، اَیُها العَطشان خـدا نصیب کـنـد خـاک سامـرایت را دلیل گریۀ من روضههای غربت توست خدا نگیرد از این چشم روضههایت را چگونه حُرمتِ تو مسـتدام مانـده، بگو شکست دشمن دون قلب پر بـلایت را امـامِ سـامـره، ای سـامـرا عــزادارت چگـونه بـاز کـنم در غـمت روایت را نــوشـتـهانـد مـقـاتـل غـریـب افــتـادی گرفت زهرِ ستم یک نَفَس صدایت را میان هـجـره تنت مثـل بـید میلـرزیـد کبود کرد همین زهر، دست و پایت را هـمینکه پـای نهادی میانِ بـزمِ شراب شکست بغضِ تو، چون جَدِ سرجدایت را به چوب کینه پلیدی نوازشش میکرد مُـخـدَّرات همه دیـدنـد، این جـنایت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
عمر تو مثل علی با بیکسی سر میشود خط به خطِ شرحِ حالت گریه آور میشود میبرد دشمن تو را در بدترین جاهای شهر سامرا شرمنـده از روی پیـمـبـر میشود حمله بر بیت ولایت، بیکسی، بزم شراب دشمنت لحظه به لحظه بیحیاتر میشود زنده بودی بیحیا قبر تو را در خانه کند چشمها از ماجرای غربتت، تـر میشود میروی از سامرا، روز دوشنبه، باز هم سرشکسته پیش زهرا، پیش حیدر میشود میروی از سامـرا روز دوشنـبه باز هم زنده یادِ کوچه و دیوار و آن در میشود مثل جد خود حسینی، کشتۀ دور از وطن با غـمت تـازه غـم آقای بـیسـر میشود کشتۀ دور از وطن هستی ولی شکر خدا یک کفن روزی این جسم مطهر میشود "تو" غریبی یا "حسین" ؟ آیا پس از تو خواهرت هم سفر با حرمله یا شمر کافر میشود؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
غـمی محاصره کرده حیات انسان را بر آن سر است بگیرد از آدمی جان را دروغ سرخ حـسد روی جامۀ یوسف گرفته سوی دو تا چشم پیر کنعان را امـام جـامـعـۀ وحـی، حضرت هـادی چگـونه تاب بـیـارد هـوای زنـدان را قـفـس نـشین شده امـا شنـیـدهانـد هـمه نــوای روح فــزای هـزار دسـتـان را مرام منکر زهرا و مرتضا این است به تیغ و زهـر جفا میکشد امامان را چه زهر دشنه تباری که در وجود امام دریده عمق جگر را، بریده شریان را جگر که تفته شود تشنه میشود انسان به جرعهای بچشان آن لبان عطشان را حسین فـاطـمه مهـمان کـوفه بود ولی نگـه نـداشـتـهانـد احـتـرام مهـمـان را به جای آب، به لبهاش سنگ میزد خصم و عـمه جان شما دید سنگ بـاران را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
وقتش رسیده یک نظری هم به ما کنی مـا را کـبــوتـر حــرم ســامــرا کـنـی محکـم حصار عـشق شما را گرفـتهام دل شـور مـیـزنـد کـه مـبـادا رها کنی آقـا قـلـم بـه دسـت گـرفــتـم بـرای تـو بـالاسـت تـا ابـد بـه خـدا پـرچـم شـمـا جـانـم فــدای جـان شـمـا، خـاتـم شـمـا آقا شنـیـدهام که کسی حـرمتت نداشت چون شمع نیمه جان شده سوسو گرفتهای با آه و غربت و غم خود خو گرفتهای همچون حسین فاطمه دور از وطن شدی همچون حسین فاطمه امّا سرت نرفت در زیر تیغ کـند عـدو حنجرت نرفت اینها کنار، دست شما سالم است هنوز
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
دهـم امـامِ غـریبی که جود کارش بود زمین سامـره امـروز بی قـرارش بود اگرچه آخرِ عمری غـریب و تنهـا شد ولـی دقـایـق آخـر پـسـر کـنـارش بود مـلائـکه همه پـوشیـدهاند رخـت عـزا برون ز هُجره اجل هم در انتظارش بود نبود مـانـدنِ در کـاروان سرا، جایـش کسی که عالم هستی در اختیارش بود شکست حُـرمتِ او را ستـمگری ظالم به مجلسی که فقط آه، غم گسارش بود امـامِ طـاهـرِ ما را تـعـارفِ مِـیْ کـرد همان کسی که نجاسات، زهرِمارش بود سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش پیـمبر آمد و اینجا خلاصه یـارش بود ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر که خواهرش نگران بود و داغدارش بود رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
برق نگاهت ریگ صحرا را طلا کرد شب را به نور صبحگـاهان آشنا کرد قـبـل تـو شهـر غـصه و غـم بـود امـا حُسن وجـودت سامـرا را سامـرا کرد گرچه مسیحا زنـده کرده یک نفـر را لطف تو بر جمع غلامان،جان عطا کرد با جـامعه کـار عصا کردی و مـوسی ذکـر دعـایت، جـامـعـه را با خـدا کرد همچـون نشا بودیم، لـطف گـریه هات ما را درخت سـرو ایـمان و حـیا کرد سـنگـیـنی دلهای ما بـی مشتـری بود احـسان تو جـنـس بـدل را کـیـمیا کرد برگ خـزان گردیده از مـرکب فـتادند اوج شکـوهت دشمـنت را مبـتـلا کرد بــاد از نـشـان پـلـکـهـایـت تـا وزیــده راز مـگـوی پـردههـا را بر مـلا کرد عـیّـاش را اشعـار تو بر سجـده افکـند شیطان انـسی را کـمی هم باخـدا کرد اشک دو چشمانت روان شد آن دمی که دشمـن مـزار کـربـلا را بـی بـنـا کـرد تبعید و غربت، بیکسی، ارثـیه ات شد کاری که دشمن با رضا و مجتبی کرد رسـم جگـر آتش زدن را بـاب کـردند هر کار کرده با جگـر زهـر جـفا کرد عـالـم بـمـیرد چـونکه تـنهـا بـودی آقا اصلا غـریـبی تو مـا را در عـزا کرد شعـر رثـای صیـمـری بایـد بخـوانـیـم از داغ تو اینگـونه ابـیاتـش صدا کرد »بار عزای تو چو زلزال است آقا » باید از این غصه برایت جان فدا کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
جان، مرغ خوش الحان علیّ بن محمّد دل طـایـر ایـوان عــلـیّ بـن مـحـمّـد هـسـتی یَـم احـسـان عـلـیّ بن محـمّد جان هـمـه قـربـان عـلـیّ بن محـمّـد لب گـشته ثـنـا خـوان علیّ بن محمّد دست من و دامـان عـلـیّ بن محـمّـد چارم علی، از سه علی باد سلامش روح سخـن چـار محـمّد به پـیـامش جاه حسنین است نمایان ز مـقـامش جدّ موسیِ جعفر بُوَد و فاطمه مامش خیزد همه دم عطر نبوّت زکلامش دانـش گُـل بـسـتـان عـلـیّ بن محـمّد بحری که عطایش گهر ناب ولایت مهری که فروغش همه انوار هدایت ابری کـه در اوج زنـد بحر عـنـایت نوری که چو انوار حقش نیست نهایت هادی به کتاب و به حدیث و به روایت حقّ محـور و میـزان علیّ بن محمّد تا مِهـر بر افـروزد و تا ابـر بـبارد تا مه دل شب گردد و اختر بشمارد تا نخل شود سبز و گل سرخ بر آرد تا دست قضا امر قـدر را بـنـگـارد در منطق قـرآن و نـبی فـرق ندارد حکـم حـقّ و فـرمان عـلیّ بن محمّد نطقش همه توحید و بیانش همه تنزیل ایمان به تولاّی وجودش شده تکمیل نامش همه بُردند به تعظیم و به تجلیل محصول کمال از کلماتش شده تحصیل آیـات خـداونـد تـعـالی شـده تـأویـل از نـطـق دُر افـشـان علیّ بن محـمّد تا خاک دهد سبزه و تا گُل دمد از گِل او راست ولایت به حـریم حَـرم دل با آنکه بود درک غمش بر همه مشکل نوراست به هر وادی و هر منزل و محفل کو شوکت مأمونی چون شد متوکّل خـلـق اند ثـنـا خـوان عـلـیّ بن محـمّد او مـاه فـروزنـده و سـادات سـتـاره از سامره دارد به همه خـلق نظاره وصفش نتوان کرد به اعداد شماره ما راست سر طاعت و او راست اشاره از اوست اگر «جامعه» خوانیم هماره ای جـامـعـه قـربـان عـلیّ بن محـمّد افـسوس که دادند ز بـیـداد عـذابـش چون شمع، فلک کرد به هر حادثه آبش بُردند ز بـیـداد سوی بـزم شـرابـش از دیده روان شد به گل چهره گلابش فـریـاد که کُـشـتـند در ایّـام شبـابش پَر زد به جـنان جـان علیّ بن محمّد او را که وجـود آمده تـسـلـیـم اراده دشمن به دل خسته بسی زخم نهاده بُـردنـد به دنـبـال عــدو پـای پـیـاده پیـش متـوکّـل به روی پـای سـتـاده این ذکر حقش بر لب و آن مست زباده وای از دل سـوزان عـلـیّ بن محـمّد دادِ متوکّل که چهها کرد چهها کرد پیوسته جفا کرد، جفا کرد، جفا کرد سر از تن سادات جدا کرد، جدا کرد نه شرم ز احمد، نه ز دادار حیا کرد بر حضرت صدّیقه جسارت به خطا کرد در پـیـش دو چـشـمان عـلیّ بن محمّد افتاد خزان در چمن حضرت هادی خون شد جگر و سوخت تن حضرت هادی شد بیکس و تنها حسنِ حضرت هادی در سامره شد دفن تن حضرت هادی خاموش به لب شد سخن حضرت هادی «میثم» شده گـریـان علیّ بن محـمّد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
چون جدّ خویش خسته و بی بال و پر شده در حجره ای که بسته درش محتضر شده برگشته رنگ و روش تنش تیر می کشد وقـتی كه زهر بر بـدنش كـارگر شده با چشم تار تا به زمین خورد لب فشرد این ضعف چیره بر بدنش دردسر شده یك دست زد به پهلو یك دست روی خاك یـعنی كه ارث مادری اش بیـشتر شده دارد به روی مـادر خود فـكر می كند خورشید عشق هر نفسش شعله ور شده دریا میان چشم تـرَش جا گرفـته است آری دوباره روضۀ زهرا گرفته است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
مثل امواج خروشان كه به ساحل برسند وقت آن است كه عشاق به منزل برسند هـادی راه تو هـستـی و یـقـیـنـاً بی تو نـاگـزیـرنـد از آغـاز به مشكـل برسند رهروان از تو و از جامعه تا بی خبرند كی به درك قلم و قاف و مزمّل برسند واجب دین خـدا بودی و تركت كردند در شـتـابـنـد به انـجـام نـوافـل بـرسند در جهان حاكـم جـبـار فـراوان دیـدیم كه بعـیـد است به پـای متـوكـل برسند سامرای تو مدینه ست مبـادا یك روز صحن های تو به ویرانی كامل برسند با هم از غربت و داغ تو سخن میگویند شاعـرانی كه به درك متـقـابـل برسند واژهها كاش كه از سوی تو الهام شوند تا به این شـاعر آشـفـتـۀ بـیـدل برسند
: امتیاز
|